بنام خدا ۱. tangible ● چیزی که به قدر کافی مشخص و واضح است که براحتی دیده شود یا تشخیص داده شود؛ محسوس؛ قابل لمس؛ روشن مثال تصویری The fingerprint of the murderer was the tangible evidence of his
۱۱۰۰ واژه (هفته ۴/روز ۳)

بنام خدا ۱. tangible ● چیزی که به قدر کافی مشخص و واضح است که براحتی دیده شود یا تشخیص داده شود؛ محسوس؛ قابل لمس؛ روشن مثال تصویری The fingerprint of the murderer was the tangible evidence of his
بنام خدا ۱. pugnacious ● کسی که مشتاق به جر و بحث و دعوا با مردم است؛ ستیزه گر؛ جنگجو؛ پرخاشگر مثال تصویری Pugnacious boy suddenly struck out in the street and punched Sasan to grab his money. ترجمه
بنام خدا ۱. alacrity ● اشتیاق و آمادگی فراوان برای انجام کاری؛ نشاط؛ چابکی مثال تصویری When I offered Vahid my sandwich, he grabbed it with alacrity. ترجمه وقتی ساندویچم را به وحید تعارف کردم، با اشتیاق آن را
بنام خدا ۱. euphemism ● استفاده از شکل مودبانه تر کلمات بجای کلمات عامیانه تر برای جلوگیری از ایجاد ناراحتی؛ حسن تعبیر مثال تصویری «Pass away» is usually used as a euphemism for «die» in a more polite way.
بنام خدا ۱. ominous ● بوجود آورنده ی احساس اینکه چیزی بد یا شوم در شرف اتفاق افتادن است؛ شوم؛ ترس آور مثال تصویری Although the raining was over, the sky was still filled with dark and ominous clouds.
بنام خدا ۱. infamous ● شخصی که بخاطر کارها یا اخلاق بدش معروف است؛ بدنام مثال تصویری Trump is one of the most infamous presidents in the US history that has lots of opponents not only in the US,
بنام خدا ۱. loathe ● احساس تنفر شدید نسبت به کسی یا چیزی داشتن مثال تصویری My little son loathes carrot. But I like to feed him because it’s very useful for his eyesight. ترجمه پسر کوچکم از هویج
بنام خدا ۱. avid ● نشان دهنده علاقه و اشتیاق شدید برای چیزی یا انجام کاری؛ مشتاق؛ متمایل مثال تصویری Hamid is so avid to answer his teacher’s questions. Because he always studies his lessons carefully before attending the class.
بنام خدا ۱. pretext ● دلیلی که برای توجیه رفتاری ارائه می شود که دلیل واقعی نیست؛ بهانه؛ دستاویز؛ عذر مثال تصویری Farhad always uses his usual pretext and complains about his backache when his boss orders him to
بنام خدا ۱. furtive ● رفتار به گونه ای که می خواهید چیزی را مخفی نگه دارید؛ دزدکی؛ یواشکی مثال تصویری The cat’s taking a furtive glance at the mouse wandering nearby. ترجمه گربه نگاهی دزدکی به موشی که
بنام خدا ۱. laconic ● از کمترین واژگان برای بیان چیزی استفاده کردن؛ موجز، مختصر و مفید مثال تصویری Imam Ali’s (pbuh) laconic sayings are so popular and the best guidance for humans in all ages. ترجمه گفتارهای موجز
بنام خدا ۱. badger ● از کسی به اصرار درخواست چیزی کردن یا درخواستی را مدام تکرار کردن به طوری که موجب آزار و اذیت شود؛ اذیت کردن؛ رنجاندن مثال تصویری The kids constantly badger their mother to buy
بنام خدا ۱. paradox ● موقعیت یا عبارتی که عجیب به نظر می رسد زیرا دو چیز کاملاً متفاوت را شامل می شود؛ تناقض؛ ضدیت مثال تصویری That’s a paradox that modern technology has resulted in building more professional
بنام خدا ۱. abound ● چیزی که به مقدار یا تعداد زیاد وجود دارد، فراوان بودن مثال تصویری This is a lucky rabbit. Because its surrounding abound with fresh carrots. ترجمه این یک خرگوش خوشبخت است. چون اطرافش پر
بنام خدا ۱. voracious ● مقدار زیادی غذا خواستن یا خوردن، پر خور، سیری ناپذیر؛ اشتیاق خیلی زیاد برای انجام کاری یا داشتن چیز زیاد، حریص مثال تصویری Hamid is so voracious in cake eating. He eats cake every