آموزش های ویدئویی در کانال آپارات

0
()

بنام خدا

راهنمای نوع کلمه

n. = noun (اسم)
v. = verb (فعل)
adj. = adjective (صفت)
adv. = adverb (قید)

درس ۲۳ / واژه هفتم

● هر کاری که برای جلوگیری از اتفاقی ناخوشایند یا خطرناک انجام می شود؛ پیشگیری

synonym: forewarning , safeguard , protection
antonym:

 

مثال تصویری

Little children vaccination is a precaution against different dangerous diseases.
ترجمه واکسیناسیون بچه های خردسال یک پیشگیری علیه بیماری های خطرناک مختلف است.

 

درس ۲۳ / واژه هشتم

● خارج ساختن ماده ای یا چیزی از مکانی یا شی ای، مخصوصاً با زحمت؛ استخراج کردن؛ عصاره گرفتن

synonym: take out , draw out , pull out , remove , extricate
antonym:

 

مثال تصویری

By means of a juicer you can extract the juice from the fruit.
ترجمه بوسیله ی یک آبمیوه گیری می توانید آبمیوه را از میوه خارج کنید.

 

درس ۲۳ / واژه نهم

● هر چیزی که قبل از چیز دیگر یا زمان حال وجود داشته باشد یا برنامه ریزی شده باشد؛ پیشین؛ مقدم؛ اسبق

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴، درس ۱۰، لغات ۷ تا ۱۲

synonym: earlier , former , previous , preceding , antecedent
antonym:

 

مثال تصویری

We should consider a strong foundation prior to building a multistorey apartment.
ترجمه ما باید یک پی قوی را مقدم بر ساختن یک آپارتمان چند طبقه در نظر بگیریم.

 

درس ۲۳ / واژه دهم

● حلقه کردن دست ها دور کسی و نگه داشتن آن به صورت دوستانه؛ بغل گرفتن؛ در آغوش گرفتن؛ پذیرفتن مشتاقانه یک ایده، دین و … جدید

synonym: hug , clasp , clutch , grasp , accept
antonym:

 

مثال تصویری

The kind father embraced her little son when he arrived home after a long journey.
ترجمه پدر مهربان پسر کوچکش را بعد از اینکه از سفری دور و دراز به خانه رسید در آغوش گرفت.

 

درس ۲۳ / واژه یازدهم

● کسی که خیلی بی باک است مخصوصاً در موقعیت های سخت و دشوار؛ شجاع؛ دلیر

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۴- واژگان ۷-۱۲)

synonym: brave , courageous , gallant , heroic
antonym: timid , cowardly , bashful

 

مثال تصویری

The valiant soldiers didn’t retreat even after losing many of their comrades.
ترجمه سربازان شجاع حتی پس از دست دادن بسیاری از رفیق هایشان عقب نشینی نکردند.

 

درس ۲۳ / واژه دوازدهم

● هر چیزی که به طور مختصر، جزئی و ناکامل وجود دارد؛ جزئی؛ بخشی

synonym: incomplete , fragmentary , partly
antonym: total , entire , whole

 

مثال تصویری

There was just a partial cloud covering the blue sky.
ترجمه تنها ابری مختصر آسمان آبی را پوشانده بود.

امتیاز 1 تا 5 ستاره بده، بعد روی ارسال کلیک کن.

میانگین امتیاز / 5. تعداد امتیاز:

واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۲۳- واژگان ۷-۱۲)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: