بنام خدا
راهنمای نوع کلمه
n. = noun (اسم)
v. = verb (فعل)
adj. = adjective (صفت)
adv. = adverb (قید)
prep. = preposition (حرف اضافه)
۱ prompt /prɑː mpt/ v. adj.
هر چیزی که سریع، فوری و در زمان درست انجام شود؛ سریع؛ فوری (صفت) وادار کردن یا گماشتن کسی برای انجام کاری؛ واداشتن؛ برانگیختن (فعل)
In a prompt action, Farhad managed to surpass his company rivals.
ترجمه در یک عمل فوری، فرهاد موفق شد تا از رقیبان شرکتش پیشی بگیرد.
The boss prompted his employees to finish the project in a week.
ترجمه رئیس کارمندانش را وادار کرد تا پروژه را در یک هفته به پایان برسانند.
۲ hasty /ˈ heɪsti/ adj.
هرچیزی مانند تصمیم که با عجله انجام شود و معمولا نتایج بد دارد؛ شتابزده؛ عجولانه
Businessman’s hasty decision in signing the contract resulted in the company bankruptcy.
ترجمه تصمیم شتابزده مرد تاجر در امضا کردن معاهده منجر به ورشکستگی شرکت شد.
۳ scorch /skɔː rtʃ/ v.
هر چیزی که به طور آرام می سوزد و تغییر رنگ می دهد؛ به طور سطحی سوختن
The candle’s scorching the rope little by little.
ترجمه شمع کم کم در حال سوزاندن طناب است.
۴ tempest /ˈ tempɪst/ n.
طوفان شدیدی که با باد زیاد همراه است؛ طوفان و تندباد؛ معضل بزرگ
The ship was caught among the raging tempest in the sea.
ترجمه کشتی وسط طوفان سهمگین در دریا گرفتار شد.
۵ soothe /suː ð/ v.
ایجاد احساس اضطراب، عصبانیت و ناراحتی کمتر و آرامش در کسی؛ کاهش دادن درد و از بین بردن تدریجی آن؛ تسکین دادن؛ آرام کردن؛ دلجویی کردن
The adroit* doctor used his skill to soothe the crying baby.
ترجمه دکتر چیره دست از مهارتش برای آرام کردن نوزاد گریان استفاده کرد.
Hasan put an ice bag on his hand painful bruise to soothe it.
ترجمه حسن یک کیسه یخ روی کبودی دردناک دستش قرار داد تا آن را تسکین دهد.
۶ sympathetic /ˌ sɪmpəˈ θetɪk/ adj.
کسی که به مشکلات و ناراحتی شخص دیگر اهمیت می دهد و احساس تأسف می کند؛ همدرد؛ دلسوز؛ شفیق؛ موافق
The sympathetic friend’s trying to soothe* her crying friend.
ترجمه رفیق شفیق دارد سعی می کند تا از دوست گریانش دلجویی کند.
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۶- واژگان ۱-۶)