آموزش های ویدئویی در کانال آپارات

0
()

بنام خدا

راهنمای نوع کلمه

n. = noun (اسم)
v. = verb (فعل)
adj. = adjective (صفت)
adv. = adverb (قید)
prep. = preposition (حرف اضافه)

۷ skim /skɪm/ v.
یک: برداشتن چیزی از سطح یک مایع مثل چربی معلق، روغن و غیره؛ کف گیری کردن؛ سرشیر گرفتن
دو: خواندن چیزی مثل کتاب به طور سریع صرفا جهت فهم موضوع کلی متن؛ سطحی خواندن

The chef skimmed the water from the surface of the yogurt.

ترجمه سرآشپز آب را از سطح ماست برداشت.

Nader’s skimming the book to understand the main topic of the text.

ترجمه نادر در حال خواندن سطحی کتاب است تا موضوع اصلی متن را درک کند.

۸ vaccinate /ˈ væksɪneɪt/ v.
حفاظت کردن از یک شخص یا حیوان از ابتلا به بیماری خاص با واکسن زدن؛ واکسینه کردن

The doctor vaccinates the baby to protect her against various diseases.

ترجمه دکتر بچه را واکسینه می کند تا از او در برابر بیماری های گوناگون محافظت کند.

۹ untidy /ʌnˈ taɪdi/ adj.

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴، درس ۱۰، لغات ۱ تا ۶
چیزی مانند اتاق یا شخص که مرتب نباشد؛ درهم و برهم؛ نامرتب

When the mother entered the untidy room, the kids got so embarrassed.

ترجمه وقتی مادر وارد اتاق نامرتب شد، بچه ها خیلی خجل شدند.

۱۰ utensil /ju ː ‘tensəl/ n.
شیء ای مانند چاقو، قاشق و غیره که هنگام آشپزی استفاده می شود؛ اسباب و وسایل آشپزی؛ لوازم آشپزخانه

The cook has all the utensils required to make a tasty food.

ترجمه آشپز تمام اسباب آشپزی مورد نیاز را برای درست کردن یک غذای خوشمزه دارد.

۱۱ sensitive /ˈ sensɪtɪv/ adj.
یک: شخصی که احساسات مردم دیگر را درک می کند
دو: شخصی که به راحتی از حادثه ای یا شخصی دیگر ناراحت می شود؛ حساس و زودرنج
سه: چیزی مثل چشم که به راحتی از چیزی مانند یک ماده، نور، دما و … تاثیر یا صدمه می بیند؛ حساس

The little girl wore sunglasses, because her eyes are so sensitive to the sun rays.

ترجمه دختربچه عینک آفتابی گذاشت چون چشم هایش خیلی به پرتوهای آفتاب حساس است.

Navid is a sensitive boy and his father shouldn’t show more love to his sister.

ترجمه نوید یک پسر حساس و زودرنج است و پدرش نباید عشق بیشتری به خواهرش نشان دهد.

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۲- واژگان ۷-۱۲)
۱۲ temperate /ˈ tempərɪt/ adj.
یک: نوعی آب و هوا یا قسمتی از جهان که نه خیلی سرد و نه خیلی گرم است؛ معتدل
دو: رفتاری که ملایم و معقول باشد؛ میانه رو؛ اعتدال گرا

There was a temperate weather in the forest that we all enjoyed it very much.

ترجمه هوای معتدلی در جنگل بود که همه ما از آن بسیار لذت بردیم.

امتیاز 1 تا 5 ستاره بده، بعد روی ارسال کلیک کن.

میانگین امتیاز / 5. تعداد امتیاز:

واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۴- واژگان ۷-۱۲)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: