آموزش های ویدئویی در کانال آپارات

0
()

بنام خدا

درس ۲۲ / واژه هفتم

● شوهر یا زن؛ همسر

synonym: mate , husband and wife
antonym:

 

مثال تصویری

Simin was so happy when she began the married life with her spouse Farid.
ترجمه سیمین وقتی زندگی زناشویی را با همسرش فرید آغاز کرد خیلی خوشحال بود.

 

درس ۲۲ / واژه هشتم

● نوع خاصی از کار که فکر می کنید برایتان مناسب است؛ حرفه؛ شغل

synonym: craft , occupation , work , business , profession , job , career
antonym:

 

مثال تصویری

Children wish to have a vocation in future according to their childhood interests.
ترجمه کودکان آرزو دارند که یک حرفه را در آینده بر اساس علایق کودکی شان داشته باشند.

 

درس ۲۲ / واژه نهم

معنی اول: هرچیزی که در شرف حرکت یا افتادن است مخصوصاً در لبه ی چیزی؛ نااستوار؛ لرزان
معنی دوم: کسی که بخاطر ناراحتی ذهنی مدام دچار تغییر شخصیت و خلق و خو است؛ بی ثبات (شخصیتی)

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۴- واژگان ۷-۱۲)

synonym: unreliable , unsteady , unsure
antonym: stable

 

مثال تصویری

David saw himself at the edge of a stack of unstable coins in his nightmare.
ترجمه دیوید در کابوسش خودش را بر لبه ی یک دسته (توده) سکه ی لرزان دید.

I think Bahram is so sad. Because he has unstable behavior these days.
ترجمه فکر کنم بهرام خیلی ناراحت است. بخاطر اینکه این روزها رفتار بی ثباتی دارد.

 

درس ۲۲ / واژه دهم

● جرم کشتن یک انسان به طور عمدی؛ قتل؛ آدمکشی

synonym: murder , killing
antonym:

 

مثال تصویری

The wise detective was investigating the homicide scene for finding the clue.
ترجمه کارگاه باهوش در حال بررسی صحنه ی قتل برای پیدا کردن سرنخ بود.

 

درس ۲۲ / واژه یازدهم

● تنبیه کردن کسی بخاطر شکستن قوانین خاص با تحمیل رنج یک ضرر بر آنها؛ مجازات کردن؛ کیفر دادن

synonym: castigate , chastise , discipline , punish
antonym: compliment , reward , forgive , excuse

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۲- واژگان ۷-۱۲)

 

مثال تصویری

Farid’s teacher penalized him for his bad mark in the math quiz.
ترجمه معلم فرید او را بخاطر نمره ی بدش در امتحان ریاضی تنبیه کرد.

 

درس ۲۲ / واژه دوازدهم

● کسی که از عملی یا چیزی سود می برد یا از کسی چیزی را ارث می برد؛ نفع برنده؛ ذینفع؛ وارث

synonym: grantee , heritor , heir , heiress (وارث خانم)
antonym:

 

مثال تصویری

Mr. Smith was the beneficiary of 1 million dollars in Florida lottery.
ترجمه آقای اسمیت نفع برنده ی ۱ میلیون دلار در قرعه کشی فلوریدا بود.

امتیاز 1 تا 5 ستاره بده، بعد روی ارسال کلیک کن.

میانگین امتیاز / 5. تعداد امتیاز:

واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۲۲- واژگان ۷-۱۲)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: