آموزش های ویدئویی در کانال آپارات

0
()

بنام خدا

درس اول / واژه هفتم
● سختی، دشواری، شرایطی که سخت یا نامطلوب باشد بخاطر اینکه شما پول، غذا یا لباس کافی ندارید.

 

مثال تصویری

The miners face many hardships when they work in a mine. They have one of the hardest jobs in the world with low wage.
ترجمه معدنچی ها با سختی های زیادی روبرو هستند وقتی در یک معدن کار می کنند. آنها یکی از سخت ترین شغل ها را در جهان با دستمزد پایین دارند.

 

درس اول / واژه هشتم

● معنی ١- دلیر و شجاع، مخصوصاً در شرایط خیلی سخت

● معنی ٢- کسی که برای خانم ها احترام خاصی قائل می شود، زن نواز

 

مثال تصویری

The knights are fighting and the gallant one will marry king’s daughter.
ترجمه شوالیه ها در حال مبازره هستند و فرد شجاع با دختر شاه ازدواج خواهد کرد.

 

David gave his seat to an old woman in the subway. She said that David is really a gallant boy.
ترجمه دیوید جایش را به یک زن پیر در مترو داد. او گفت که دیوید واقعاً یک پسر زن نواز است.

 

درس اول / واژه نهم
data

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۴- واژگان ۷-۱۲)

● معنی ١- حقایق، مخصوصاً زمانی که بررسی شده و برای کشف یا تصمیم گیری در مورد چیزی استفاده می شود.

● معنی ٢- اطلاعات، مثلاً اطلاعات مورد نیاز برای حل یک مسئله یا تکمیل یک گزارش

 

مثال تصویری

The bank rubber warned the people that no data of his rubbery should be given to the police.
ترجمه دزد بانک به مردم هشدار شد داد که هیچ حقایقی از دزدی او نباید به پلیس داده شود.

 

Saeed couldn’t solve the equation. Because he didn’t have all the data.
ترجمه سعید نمی توانست معادله را حل کند. چون تمام داده ها را نداشت.

 

درس اول / واژه دهم
● عادت نداشته به انجام کاری، خو نگرفته؛ عادی یا آشنا نبودن

 

مثال تصویری

Navid has just started exercising. But he gets tired soon, because he’s unaccustomed to exercising.
ترجمه نوید به تازگی ورزش را شروع کرده است. اما زود خسته می شود، چون به ورزش کردن عادت ندارد.

 

درس اول / واژه یازدهم
● کسی که هرگز ازدواج نکرده، مجرد، عزب

 

مثال تصویری

Farhad doesn’t like to get married. He took an oath to remain a bachelor forever.
ترجمه فرهاد دوست ندارد ازدواج کند. او قسم خورده که برای همیشه مجرد بماند.

 

درس اول / واژه دوازدهم
qualify

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۳- واژگان ۷-۱۲)
● رسیدن به سطح دانش یا مهارتی که برای انجام کار یا شغل خاصی مثلاً شرکت در یک آزمون یا پذیرفته شدن در یک مقطع تحصیلی مناسب باشد؛ لیاقت داشتن؛ صلاحیت داشتن؛ واجد شرایط بودن

 

مثال تصویری

Today Farhad went for his job interview. Fortunately he was qualified for the job because he had all the required skills.
ترجمه امروز فرهاد برای مصاحبه شغلش رفت. خوشبختانه او برای این شغل واجد شرایط بود چون تمام مهارت های لازم را داشت.

امتیاز 1 تا 5 ستاره بده، بعد روی ارسال کلیک کن.

میانگین امتیاز / 5. تعداد امتیاز:

واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۱ – واژگان ۷-۱۲)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: