آموزش های ویدئویی در کانال آپارات

0
()

بنام خدا

راهنمای نوع کلمه

n. = noun (اسم)
v. = verb (فعل)
adj. = adjective (صفت)
adv. = adverb (قید)

درس ۲۴ / واژه اول

● چیزی که با انرژی زیاد و احساس قوی همراه با خشونت انجام شود؛ تندخو؛ وحشی؛ درنده

synonym: brutal , cruel , savage , vicious , violent , wild
antonym: gentle , meek , quiet , kind

 

مثال تصویری

Our neighbor‘s dog is so fierce and often tries to bite people’s foot.
ترجمه سگ همسایه ی ما خیلی درنده است و اغلب سعی می کند پای مردم را گاز بگیرد.

 

درس ۲۴ / واژه دوم

● احساس خیلی بدی نسبت به چیزی داشتن؛ متنفر بودن؛ بیزار بودن

synonym: abhor , despise , dislike , hate , loathe , scorn
antonym: adore , love , worship

 

مثال تصویری

Farid detests egg, but his parents urge him to eat in order to grow well.
ترجمه فرید از تخم مرغ متنفر است، اما والدینش او را مجبور به خوردن می کنند تا اینکه خوب رشد کند.

 

درس ۲۴ / واژه سوم

sneer v.

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۴- واژگان ۱-۶)

● لبخند و صحبت به گونه ای تحقیر آمیز که نشان می دهد شما هیچ احترامی برای کسی قائل نیستید؛ ریشخند زدن؛ با تمسخر بیان کردن

synonym: jeer , mock , scoff , taunt
antonym:

 

مثال تصویری

Farshid sneered at his friend when he said he wants to buy a factory with little money.
ترجمه فرشید دوستش را ریشخند کرد وقتی او گفت می خواهد با پول اندک یک کارخانه بخرد.

 

درس ۲۴ / واژه چهارم

● نگاه کردن به کسی با عصبانیت؛ اخم کردن؛ ترشرویی کردن

synonym: frown , pout
antonym:

 

مثال تصویری

Nasrin scowled at her sister as she took her favorite doll.
ترجمه نسرین به خواهرش هنگامیکه عروسک مورد علاقه اش را گرفت رو ترش کرد.

 

درس ۲۴ / واژه پنجم

● در کسی جرأت و اعتماد به نفس انجام کاری را بوجود آوردن؛ تشویق کردن؛ ترغیب کردن

synonym: cheer , inspire , support
antonym: discourage , disappoint , let down

 

مثال تصویری

Although Mr. Azadi is an old man, his coach encourages him to complete his exercise set.
ترجمه اگرچه آقای آزادی یک پیر مرد است، مربی اش او را تشویق می کند تا ست تمرینی اش را تمام کند.

 

درس ۲۴ / واژه ششم

consider v.

همچنین ببینید:
واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۳۴- واژگان ۷-۱۲)

● راجع به چیزی فکر کردن مخصوصاً قبل از تصمیم گیری یا انتخاب؛ در نظر گرفتن؛ ملاحظه کردن

synonym: contemplate , deliberate , look upon , ponder , regard , think
antonym:

 

مثال تصویری

Ali considered his wrestling rival carefully and hopes to win the gold medal.
ترجمه علی با دقت حریف کشتی اش را در نظر گرفت و امیدوار است مدال طلا را ببرد.

امتیاز 1 تا 5 ستاره بده، بعد روی ارسال کلیک کن.

میانگین امتیاز / 5. تعداد امتیاز:

واژگان تصویری ۵۰۴ (درس ۲۴- واژگان ۱-۶)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: